• خانه 
  •  
  • تماس  
  • ورود 

غصه معجر من رانخوری بابا جان * پاره شد معجرم اما به سرم هست هنوز

15 آذر 1392 توسط سرباز گمنام

دانلودفایل

دانلودفایل

گل سر نیست ولی موی سرم هست هنوز
تن من آب شد اما اثرم هست هنوز
*
جای سیلی زروی گونه من پاک نشد!
ردشلاق بروی کمرم هست هنوز
*
می توانم بخداباتو بیایم بابا
جان زهرا کمی ازبال وپرم هست هنوز
*
گفتم ای دختر شامی برو وطعنه نزن
سایه رحمت بابا به سرم هست هنوز
*
منکه از حرمله وزجر نخواهم ترسید
دختر فاطمه هستم جگرم هست هنوز
*
گفت که می زنمت اسم پدرراببری
گفتم ای زجر بزن چون سپرم هست هنوز
*
همه دم ناز کشیدو به دلم تسکین داد
جای شکر است که عمه به برم هست هنوز
*
بازمین خوردن من دیده خود می بندد
شره در چهره ساقی حرم هست هنوز
*
خاطرت هست که قنداق علی خونی بود؟
همه خاطره ها در نظرم هست هنوز
*
غصه معجر من رانخوری بابا جان
پاره شد معجرم اما به سرم هست هنوز…

 نظر دهید »

بصیرت یعنی ...

24 آبان 1392 توسط سرباز گمنام

 نظر دهید »

عمـــو عبــاس، بی تو قلب حــَرَم میگیره...

24 آبان 1392 توسط سرباز گمنام


* تصویر رویای #حضرت-ابولفضل(ع) است از سریال مختارنامه. که قمربنی هاشم در رویایش #آب را به خیمه می رساند…

*نوحه “عموعباس” با صدای محسن بنی فاطمه

عمو عباس بی تو قلب بی تو قلب حرم میگیره
عموعباس بی تو بابا تنها میمیره
عموعباس علمت کو عموی خوبم
عمو عباس تو نرو تا که پا نکوبم

عمو عباس بی تو هر لحظه دل میلرزه
بی تو هرشب هوای خیمه ها چه سرده
عمو عباس بی تو دستام جونی نداره
از دو چشمام پولکای گریه میباره
**
عمو عباس زانوهامو بغل می گیرم
عمو عباس بیا تا من برات بمیرم
عمو عباس دلِ اهل حرم کبـــابه
توی خیمه چشم به رات چشمای رُبابه

دانلود فایل

 نظر دهید »

عاقبت توهین کنندگان به ابا عبدالله

24 آبان 1392 توسط سرباز گمنام

 نظر دهید »

خیمه آخر... خیمه ی حضرت خواهر (سلام الله علیها) ...

23 آبان 1392 توسط سرباز گمنام


بسم رب الحسین(علیه السلام)…

“اللهم عجل لولیک الفرج”

خواستم بنویسم “خیمه آخر"… “خیمه ی حضرت خواهر(سلام الله علیها)"… ولی دیدم خیمه ای باقی نمونده…!

امشب باید در دل بیابان… در میان خیمه های سوخته… در میان اینهمه غم و غصه روضه ی آخر را خوند… امان از دل زینب…

یا صاحب الزمان… خدا بهتون صبر بده آقا… ببخشید اگه تو این ده شب حق مجالس و روضه ها، خوب ادا نشد…! ببخشید آقا…!

خیمه ها می سوزد و شمع شب تارم شده… در شب بیماریم آتش پرستارم شده

ما که خود از سوز دل آتش به جان افتاده ایم… از چه دیگر شعله ها یار دل زارم شده

پیش از این سقای ما بودی علمدار حسین… امشب اما جای او آتش علمدارم شده

ای فلک جان مرا هر چند می خواهی بسوز… مدتی هست از قضا دل سوختن کارم شده

جز غم امشب پیش ما یار وفاداری نماند… در شب تنهائیم تنها همین یارم شده

من که شب را تا سحر بی خواب و سوزانم چو شمع… از چه دیگر شعله ها شمع شب تارم شده

بس که اشک آیدبه چشمم خواب شب راراه نیست… دود آتش از چه ره در چشم خونبارم شده؟

جز دو چشمم هیچکس آبی بر این آتش نریخت… مردم چشمان من تنها وفا دارم شده

گر گلستان شد به ابراهیم آتش ها ولی… سوخت گلزار من و آتش پدیدارم شده

سلامٌ علی قلب زینب الصبور…

و لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظیم… و صلى الله على محمد و اله الطاهرین …


خدا از همتون قبول کنه… یاعلی مدد… التماس دعا…


 نظر دهید »

خیمه ی دهم... حضرت اباعبدالله الحسین(علیه السلام)...

22 آبان 1392 توسط سرباز گمنام


بسم رب الحسین(علیه السلام)…

“اللهم عجل لولیک الفرج”

در روز عاشورا اباعبدالله(علیه السلام) نقطه‏اى را به عنوان مرکز انتخاب کرده بود،یعنى وجود مقدس اباعبدالله(علیه السلام) ابتدا آنجا مى‏ایستاد و بعد حمله مى‏کرد… به طور قطع و مسلم و بر طبق همه تواریخ،کسى جرات نکرد تن به تن با اباعبدالله(علیه السلام) بجنگد… البته ابتدا چند نفر آمدند،جنگیدند،ولى آمدن همان و از بین رفتن همان… پسر سعد فریاد کرد:چه مى‏کنید…؟! این،پسر علیست، روح على در پیکر اوست،شما با چه کسى دارید مى‏جنگید…؟!با او تن به تن نجنگید… دیگر جنگ تن به تن تمام شد.. .

آن وقت جنگى که از طرف آنها نامردى بود شروع شد… سنگ پرانى،تیر اندازى.جمعیتى در حدود سى هزار نفر مى‏خواهند یک نفر را بکشند… از دور ایستاده‏اند،تیر اندازى مى‏کنند یا سنگ مى‏پرانند… همین ها وقتى که اباعبد الله(علیه السلام) حمله مى‏کرد،درست مثل یک گله روباه که از جلوى شیر فرار مى‏کند،فرار مى‏کردند… ولى حضرت حمله را خیلى ادامه نمى‏داد یعنى نمى‏خواست فاصله‏اش با خیام حرمش زیاد شود… غیرت حسین اجازه نمى‏داد که تا زنده است کسى به اهل بیتش اهانت کند… مقدارى که حمله مى‏کرد و آنها را دور مى‏ساخت، بر مى‏گشت،مى‏آمد در آن نقطه‏اى که آن را مرکز قرار داده بود.آن نقطه،نقطه‏اى بود که صدا رس به حرم بود،یعنى اهل بیت اگر چه حسین را نمى‏دیدند ولى صدایش را مى‏شنیدند…

براى اینکه زینبش مطمئن باشد،براى اینکه سکینه‏اش مطمئن باشد،براى اینکه بچه‏هایش مطمئن باشند که هنوز جان در بدن حسین هست،وقتى که مى‏آمد در آن نقطه مى‏ایستاد،آن زبان خشک در آن دهان خشک به حرکت مى‏آمد و مى‏گفت:«لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظیم‏»یعنى این نیرو از حسین نیست،این خداست که به حسین نیرو داده است،هم شعار توحید مى‏داد و هم به زینبش خبر مى‏داد که زینب جان…!هنوز حسین تو زنده است… به خاندانش دستور داده بود که تا من زنده هستم کسى حق ندارد بیرون بیاید… لذا همه در داخل خیمه‏ها بودند…

اباعبدالله(علیه السلام) دو بار براى وداع آمدند… یک بار آمدند،وداع کردند و رفتند… بار دوم به این ترتیب بود که ایشان رفتند به طرف شریعه فرات و خودشان را به آن رساندند… دراین هنگام شخصى صدا زد… حسین…!تو مى‏خواهى آب بنوشى…؟!ریختند به خیام حرمت… دیگر آب نخورد و برگشت… آمد براى بار دوم با اهل بیتش وداع کرد(ثم ودع اهل بیته ثانیا)… چه جمله‏هاى نورانى‏اى دارد…! رو مى‏کند به آنها که اهل بیت من…! مطمئن باشید که بعد از من شما اسیر مى‏شوید،ولى کوشش کنید که در مدت اسارتتان یک وقت کوچکترین تخلفى از وظیفه شرعى‏تان نکنید… مبادا کلمه‏اى به زبان بیاورید که از اجر شما بکاهد… ولى مطمئن باشید که این،پایان کار دشمن است،این کار،دشمن را از پا در آورد… بدانید که خدا شما را نجات مى‏دهد و از ذلت‏حفظ مى‏کند… این خیلى حرف است:اهل بیت من!شما اسیر خواهید شد ولى حقیر و ذلیل نخواهید شد،اسارت شما هم اسارت عزت است.به همین جهت‏بود که وقتى در کوفه مردم به رسم صدقه به اطفال گرسنه اسرا نان مى‏دادند،زینب نمى‏گذاشت قبول کنند…

بار دوم که امام آمد،اهل بیت‏خوشحال شدند،دوباره بااباعبدالله(علیه السلام) خداحافظى کردند… باز به امر اباعبدالله(علیه السلام) از خیمه‏ها بیرون نیامدند… بعد از مدتى یکدفعه باز صداى شیهه اسب اباعبدالله(علیه السلام) را شنیدند،خیال کردند حسین براى بار سوم آمده است تا با اهل بیتش خدا حافظى کند ولى وقتى بیرون آمدند اسب بى صاحب ابا عبد الله را دیدند… دور اسب اباعبدالله را گرفتند… هرکدام سخنى با این اسب مى‏گوید… طفل عزیز اباعبدالله(علیه السلام) مى‏گوید… اى اسب…! من از تو یک سؤال مى‏کنم… پدرم که مى‏رفت،با لب تشنه رفت،من مى‏خواهم بدانم که آیا پدرم را با لب تشنه شهید کردند یا در دم آخر به او یک جرعه آب دادند…

اینجاست که یک منظره دیگرى رخ مى‏دهد که قلب مقدس امام زمان را آتش مى‏زند… روضه امام زمان است،مى‏گوید… جد بزرگوار…! اهل بیت تو به امر تو از خانه بیرون نیامدند اما وقتى که اسب بى صاحبت را دیدند موها را پریشان کردند،همه به طرف قتلگاه تو آمدند…

“منبع: حماسه حسینی- شهید مطهری-با تخلیص”

یک جهان روضه و یک ماه محرم داری… آه، آقای غریبم چقدر غم داری

تا ابد هم که بخوانند همه مرثیه ات… باز هم روضه ی نا خوانده به عالم داری

این همه زائر دلسوخته ی خاکت را… از ازل داشته ای تا به ابد هم داری

روضه خوان هات زیادند، یکیشان قرآن… مطلع فجر خدا سوره مریم داری

درددل کن که نماند به دلت چون پدرت… خواهرت هست کنارت، تو که مَحرم داری

بهترین نوحه ما هست «غریب مادر»… صاحب روضه بگو، بهتر از این دم داری؟

تا که نومید نگردد ز درت محتاجی… تو هم انگشت هم انگشتر خاتم داری

وقت تدفین تو ای شعر غریبی، پسرت… دید در وزن تنت چند هجا کم داری


السلام علیک یا اباعبدالله الحسین…


 1 نظر

خیمه ی نهم... حضرت اباالفضل العباس(علیه السلام)...

22 آبان 1392 توسط سرباز گمنام

بسم رب الحسین(علیه السلام)…

“اللهم عجل لولیک الفرج”

در شب عاشورا اول کسى که نسبت‏به اباعبدالله(علیه السلام)اعلام یارى کرد،همین برادر رشیدش ابوالفضل بود… بگذریم از آن مبالغات احمقانه‏اى که مى‏کنند،ولى آنچه که درتاریخ مسلم است،ابوالفضل بسیار رشید،بسیار شجاع،بسیار دلیر،بلندقد و خوشرو و زیبا بود(و کان یدعى قمر بنى‏هاشم)که او را«ماه بنى‏هاشم‏»لقب داده بودند…

روز عاشورا مى‏شود،بنابر یکى از دو روایت،ابوالفضل مى‏آید جلو،عرض مى‏کند برادرجان،به من هم اجازه بفرمایید،این سینه من دیگر تنگ شده است، دیگر طاقت نمى‏آورم،مى‏خواهم هرچه زودتر جان خودم را قربان شما کنم…

من نمى‏دانم روى چه مصلحتى-خود اباعبدالله(علیه السلام) بهتر مى‏دانست-فرمود:برادرم…!حالاکه مى‏خواهى بروى،پس برو بلکه بتوانى مقدارى آب براى فرزندان من بیاورى… (این را هم عرض کنم:لقب‏«سقا»(آب آور)قبلا به حضرت ابوالفضل داده شده بود،چون یک نوبت‏یا دو نوبت دیگر درشبهاى پیش ابوالفضل توانسته بود برود،صف دشمن رابشکافد وبراى اطفال اباعبد الله(علیه السلام)آب بیاورد… اینجورنیست که سه شبانه روز آب نخورده باشند،خیر،سه شبانه روزبود که[از آب]ممنوع بودند،ولى دراین خلال توانستند یکى دو بار آب تهیه کنند… ازجمله درشب عاشورا تهیه کردند،حتى غسل کردند،بدنهاى خودشان را شستشو دادند)… فرمود:چشم…

حالاببینید چه منظره باشکوهى است،چقدر عظمت است،چقدر شجاعت است،چقدر دلاورى است، چقدر انسانیت است،چقدر شرف است،چقدر معرفت است،چقدر فداکارى است…!یک تنه خودش رابه این جمعیت مى‏زند… مجموع کسانى راکه دوراین آب را گرفته بودند چهارهزارنفر نوشته‏اند… خودش را وارد شریعه فرات مى‏کند… اسب خودش راداخل آب مى‏برد… اینرا همه نوشته‏اند… اول،مشکى راکه همراه دارد پراز آب مى‏کند وبه دوش مى‏گیرد…

تشنه است،هواگرم است،جنگیده است،همینطورى که سوار است تازیر شکم اسب را آب گرفته است، دست مى‏برد زیر آب،مقدارى آب بادومشت‏خودش تانزدیک لبهاى مقدس مى‏آورد… آنهایى که از دور ناظر بوده‏اند گفته‏اند اندکى تامل کرد،بعد دیدیم آب نخورده بیرون آمد… آبها را روى آب ریخت…

آنجا کسى ندانست که چرا ابوالفضل آب نیاشامید،اماوقتى بیرون آمد یک رجزى خواند که دراین رجز مخاطب خودش بود نه دیگران… ازاین رجز فهمیدند چرا آب نیاشامید… دیدند دررجزش دارد خودش را خطاب مى‏کند،مى‏گوید…

اى نفس ابوالفضل…! مى‏خواهم دیگر بعداز حسین(علیه السلام) زنده نمانى… حسین(علیه السلام) دارد شربت مرگ مى‏نوشد،حسین(علیه السلام) بالب تشنه درکنار خیمه‏ها ایستاده است وتو مى‏خواهى آب بیاشامى…؟ !پس مردانگى کجا رفت…؟شرف کجا رفت…؟مواسات کجا رفت…؟همدلى کجا رفت…؟مگر حسین امام تو نیست…؟مگر تو ماموم او نیستى…؟مگر تو تابع او نیستى…؟هرگز دین من به من اجازه نمى‏دهد،هرگز وفاى من به من اجازه نمى‏دهد…

ابوالفضل دربرگشتن مسیر خودش را عوض کرد،خواست ازداخل نخلستان برگردد(قبلاً از راه مستقیم آمده بود)چون مى‏دانست همراه خودش یک امانت گرانبها دارد… تمام همتش اینست که این آب رابه سلامت‏برساند،براى اینکه مبادا تیرى بیاید وبه این مشک بخورد و آبها بریزد و نتواند به هدف خودش نائل شود… درهمین حال بود که یکمرتبه دیدند رجزابوالفضل عوض شد… معلوم شد حادثه تازه‏اى پیش آمده است… فریاد کرد…

به خداقسم اگر دست راست مرا هم قطع کنید،من دست ازدامن حسین برنمى‏دارم… طولى نکشید که رجز عوض شد…

دراین رجز فهماند که دست چپش هم بریده شده است… این گونه نوشته‏اند:با آن هنری که[در او]وجود داشته است،به هر زحمت‏بود این مشک آب را چرخاند وخودش راروى آن انداخت… دیگرمن نمى‏گویم چه حادثه‏اى پیش آمد،چون خیلى جانسوز است…!

درمیان کسانى که اباعبدالله(علیه السلام) خودرا به بالین آنها رسانید،هیچکس وضعى دلخراش‏تر وجانسوزتر از برادرش ابوالفضل العباس براى او نداشت،برادرى که حسین)علیه السلام) خیلى او را دوست مى‏دارد ویادگار شجاعت پدرش امیر المؤمنین(علیه السلام)است…

درجایى نوشته‏اند اباعبدالله(علیه السلام)به او گفت:برادرم‏«بنفسى انت‏»عباس جانم…!جان من به قربان تو… این خیلى مهم است… وبى جهت نیست که گفته‏اند… عباس که کشته شد،دیدند چهره حسین شکسته شد… خودش فرمود…"الان انقطع ظهرى و قلت‏حیلتى‏”

“منبع: حماسه حسینی- شهید مطهری-با تخلیص”

باز هم بارش باران غزل های دلم… باز هم دلشدگان وای دلم وای دلم

دل به دریا زدنش را به تماشا بشوید… آنکه طوفان زده بر ساحل دریای دلم

مشک بر دوش ره علقمه درپیش گرفت… وه چه زیبا شده بود حضرت سقای دلم

ناگهان ناله ای مجروح برامد که اخا… بنگر مادرت اینجاست ، زهرای دلم

و سراسیمه به دنبال صدا رفت حسین… رفت و برگشت ولی خم شده آقای دلم

خبری آمده از او خبری نیست دگر… و کسی داد زد ای وای عمو وای دلم

با همین گریه نوشته میان روضه… علقمه آمده ام لیک با پای دلم


السلام علیک یا اباالفضل العباس…


 نظر دهید »

خیمه ی هشتم... حضرت علی اکبر(علیه السلام)...

21 آبان 1392 توسط سرباز گمنام

از جوانان اهل بیت پیغمبر اول کسیکه موفق شد از اباعبدالله(علیه السلام)کسب اجازه کند،فرزند جوانش على اکبر بود… آمد خدمت پدر،گفت:پدر جان!به من اجازه جهاد بده…

درباره بسیارى از اصحاب،مخصوصاً جوانان،روایت‏شده که وقتى براى اجازه گرفتن نزد حضرت مى‏آمدند،حضرت به نحوى تعلّل میکرد ولى وقتیکه على اکبر مى‏آید و اجازه میدان میخواهد،حضرت فقط سرشان را پایین مى‏اندازند… جوان روانه میدان شد…

نوشته ‏اند اباعبدالله(علیه السلام)چشمهایش حالت نیم خفته به خود گرفته بود… ناامیدانه نگاهى به جوانش کرد،چند قدمى هم پشت‏ سراو رفت… اینجا بود که گفت:خدایا! خودت گواه باش که جوانى به جنگ اینها میرود که ازهمه مردم به پیغمبر تو شبیه‏تر است…

اینطوربود که على اکبر به میدان رفت… بعدازآن که مقدار زیادى مبارزه کرد،آمد خدمت پدر بزرگوارش-که این جزء معماى تاریخ است که مقصود چه بوده وبراى چه آمده است؟-گفت:پدر جان‏"العطش"‏!تشنگى دارد مرا مى‏کشد،سنگینى این اسلحه مرا خیلى خسته کرده است،اگر جرعه‏اى آب به کام من برسد نیرو مى‏گیرم وباز حمله مى‏کنم…

این سخن جان اباعبدالله(علیه السلام)را آتش میزند،میگوید:پسرجان…!ببین دهان من از دهان تو خشکتر است،ولى من به تو وعده میدهم که ازدست جدت پیغمبر آب خواهى نوشید… این جوان میرود به میدان و باز مبارزه میکند…

مردى است ‏به نام حمیدبن مسلم که به اصطلاح راوى حدیث است میگوید:کنار مردى بودم… وقتى على اکبر حمله میکرد،همه از جلوى او فرار میکردند… او ناراحت ‏شد،خودش هم مرد شجاعى بود،گفت:قسم میخورم اگراین جوان ازنزدیک من عبور کند داغش را به دل پدرش خواهم گذاشت… على اکبر که آمد ازنزدیک او بگذرد،این مرد اورا غافلگیر کرد وبا نیزه محکمى آنچنان به على اکبر زد که دیگر توان ازاو گرفته شد بطورى که دستهایش رابه گردن اسب انداخت،چون خودش نمى‏توانست تعادل خودرا حفظ کند…

دراینجا فریاد کشید… “یاابتاه!هذا جدى رسول الله"… پدر جان!الآن دارم جد خودم را به چشم دل مى‏بینم وشربت آب مى‏نوشم… اسب،جناب على اکبر را درمیان لشکر دشمن برد،اسبى که درواقع دیگر اسب سوار نداشت… رفت درمیان مردم… اینجاست که جمله عجیبى نوشته‏اند…"فَاحْتَمَلَهُ الْفَرَسُ الى‏ عَسْکَرِ الْأعْداءِ فَقَطَّعوهُ بِسُیوفِهِمْ ارْباً ارْباً “

“منبع:حماسه حسینی- شهید مطهری-با تخلیص”

حالا که می روی کمی آهسته تر برو… آهسته از مقابل چشم پدر برو

قدری قدم بزن پسرم در برابرم… آرام تر شبیه نسیم سحر برو

با هر قدم که می روی از دست می روم… از پیش دیده ی پدری خون جگر برو

شرمنده ام که کام تو میسوزد از عطش… با سوز کام تشنه به کام خطر برو

بابا برو ولی پسرم ! نور دیده ام…! حالا که می روی کمی آهسته تر برو

السلام علیک یا علی اکبر بن الحسین(علیه السلام)…


 نظر دهید »

خیمه ی هفتم... حضرت علی اصغر(علیه السلام)...

19 آبان 1392 توسط سرباز گمنام


بسم رب الحسین(علیه السلام)…


“اللهم عجل لولیک الفرج”

سید بن طاووس(ره) در کتاب الملهوف(اللهوف) خود می نویسد:

هنگامى که حسین(علیه السلام) شهادت جوانان و محبوبانش را دید،تصمیم گرفت که خود به میدان برود و ندا داد… “آیا مدافعى هست که از حرم پیامبرخدا(صلى الله علیه و آله)،دفاع کند…؟ آیا یکتاپرستى هست که درباره ما از خدا بترسد…؟ آیا دادرسى هست که به خاطر خدا به داد ما برسد…؟ آیا یارى دهنده اى هست که به خاطر خدا، ما را یارى دهد…؟”

پس صداى زنان، به ناله برخاست… امام (علیه السلام)، به جلوى درِ خیمه آمد و به زینب(علیهاالسلام) فرمود… “کودک خُردسالم را به من بده تا با او، خداحافظى کنم"…

او را گرفت و مى خواست او را ببوسد که حَرمَلة بن کاهِل ، تیرى به سوى او انداخت که در گلویش نشست و او را ذبح کرد… امام(علیه السلام) به زینب(علیهاالسلام) فرمود… “او را بگیر …!” سپس، کف دستانش را زیر خون [گلوى او]گرفت تا پُر شدند…. خون را به سوى آسمان پاشید و فرمود… “آنچه بر من وارد مى شود، برایم آسان است؛ چون برخدا پوشیده نیست و در پیش دید اوست"…

امام باقر علیه السلام [در باره آن خون] فرموده است… “از آن خون، یک قطره هم به زمین، باز نگشت"…

ای اهل عزا اجر شما با علی اصغر… مهمان حسینیم بگو یا علی اصغر

این کودک شش ماهه گل باغ رباب است… پرپر شده در گلشن زهرا علی اصغر

هر کس که به گهواره ی دل جا دهد او را… او را بدهد در حرمش جا علی اصغر

ای سینه رنان دامن شش ماهه بگیرید… چون کرده به هر درد مداوا علی اصغر

طفلش مَشُماری که بود باب الحوائج… پرونده ما را کند امضاء علی اصغر

بر مجلس یاران حسین سر زند از لطف… همراه عمو گیرد اگر پا علی اصغر

احرام عزا بند که با ناله بگوییم… لالا پسر فاطمه لالا علی اصغر


در «زیارت ناحیه مقدّسه» آمده است :

“السَّلامُ عَلى عَبدِ اللّهِ بنِ الحُسَینِ الطِّفلِ الرَّضیعِ، المَرمِیِّ الصَّریعِ ، المُتَشَحِّطِ دَما ، المُصَعَّدِ دَمُهُ فِی السَّماءِ ، المَذبوحِ بِالسَّهمِ فی حِجرِ أبیهِ ، لَعَنَ اللّه ُ رامِیَهُ حَرمَلَةَ بنَ کاهِلٍ الأَسَدِیَّ وذَویهِ”

سلام بر عبداللّه بن الحسین، کودک شیرخواره تیر خورده ضربت خورده به خون تیپده که خونش به آسمان، پرتاب شد و در دامان پدرش، با تیر، سر بُریده شد! خدا لعنت کند حَرمَلَه بن کاهِل اسدى و همراهانش را که به او تیر زدند.


 2 نظر

وقایع روز ششم محرم

18 آبان 1392 توسط سرباز گمنام


. در این روز عبیداللّه‏ بن زیاد نامه‏ای برای عمر بن سعد فرستاد كه: من از نظر نیروی نظامی اعم از سواره و پیاده تو را تجهیز كرده‏ام. توجه داشته باش كه هر روز و هر شب گزارش كار تو را برای من مي‏فرستند.
. در این روز “حبیب بن مظاهر اسدی” به امام حسین علیه‏السلام عرض كرد: یابن رسول اللّه‏! در این نزدیكی طائفه‏ای از بنی اسد سكونت دارند كه اگر اجازه دهی من به نزد آنها بروم و آنها را به سوی شما دعوت نمایم.
امام علیه‏السلام اجازه دادند و حبیب بن مظاهر شبانگاه بیرون آمد و نزد آنها رفت و به آنان گفت: بهترین ارمغان را برایتان آورده‏ام، شما را به یاری پسر رسول خدا دعوت مي‏كنم، او یارانی دارد كه هر یك از آنها بهتر از هزار مرد جنگی است و هرگز او را تنها نخواهند گذاشت و به دشمن تسلیم نخواهند نمود. عمر بن سعد او را با لشكری انبوه محاصره كرده است، چون شما قوم و عشیره من هستید، شما را به این راه خیر دعوت مي‏نمایم… .
در این هنگام مردی از بني‏اسد كه او را “عبداللّه‏ بن بشیر” مي‏نامیدند برخاست و گفت: من اولین كسی هستم كه این دعوت را اجابت مي‏كنم و سپس رجزی حماسی خواند:
قَدْ عَلِمَ الْقَومُ اِذ تَواكلوُا وَاَحْجَمَ الْفُرْسانُ تَثاقَلُوا
اَنِّی شجاعٌ بَطَلٌ مُقاتِلٌ كَاَنَّنِی لَیثُ عَرِینٍ باسِلٌ
“حقیقتا این گروه آگاهند ـ در هنگامی كه آماده پیكار شوند و هنگامی كه سواران از سنگینی و شدت امر بهراسند، ـ كه من [رزمنده‏ای] شجاع، دلاور و جنگاورم، گویا همانند شیر بیشه‏ام.”
سپس مردان قبیله كه تعدادشان به 90 نفر مي‏رسید برخاستند و برای یاری امام حسین علیه‏السلام حركت كردند. در این میان مردی مخفیانه عمر بن سعد را آگاه كرد و او مردی بنام “ازْرَق” را با 400 سوار به سویشان فرستاد. آنان در میان راه با یكدیگر درگیر شدند، در حالی كه فاصله چندانی با امام حسین علیه‏السلام نداشتند. هنگامی كه یاران بني‏اسد دانستند تاب مقاومت ندارند، در تاریكی شب پراكنده شدند و به قبیله خود بازگشتند و شبانه از محل خود كوچ كردند كه مبادا عمر بن سعد بر آنان بتازد.
حبیب بن مظاهر به خدمت امام علیه‏السلام آمد و جریان را بازگو كرد. امام علیه‏السلام فرمودند: “لاحَوْلَ وَلا قُوَّةَ اِلاّ بِاللّه‏ِ”

 نظر دهید »

چهارم محرم سال ۶۱ هجری؛ حرکت ۱۳ هزار نفر از سپاه کفر به سمت کربلا

17 آبان 1392 توسط سرباز گمنام

در روز چهارم محرم، عبیداللّه‏ بن زیاد مردم کوفه را در مسجد جمع کرد گفت: ««ای مردم! خاندان ابوسفیان را آزمودید و آن‌ها را چنان که می‌خواستید یافتید! و یزید را می‌شناسید که دارای رفتار و روشی نیکوست که به زیردستان احسان می‌کند و بخشش‌های او بجاست! و پدرش نیز چنین بود! اکنون یزید دستور داده تا بین شما پولی تقسیم نمایم و شما را به جنگ با دشمنش حسین بفرستم». سپس دستور داد در تمام شهر ندا کنند و مردم را برای جنگ آمادهٔ حرکت سازند.»
به دنبال آن ۱۳ هزار نفر در قالب ۴ گروه که عبارت بودند از:
۱. شمر بن ذی الجوشن با چهار هزار نفر؛
۲. یزید بن رکاب کلبی با دو هزار نفر؛
۳. حصین بن نمیر با چهار هزار نفر؛
۴. مضایر بن رهینه مازنی با سه هزار نفر؛
به سپاه عمر بن سعد پیوستند. بهم پیوستن نیروهای فوق از این روز تا روز عاشورا بوده است.

*امام در پاسخ قیس بن اشعث که سفارش به بیعت با یزید می‌کرد، فرمود:
«نه به خدا سوگند، دست ذلت در دست آنان نمی‌گذارم و مانند بردگان از صحنهٔ جنگ با آنان فرار نمی‌کنم
**روز چهارم روز فرزندان حضرت زینب (س)
در روز عاشورا، وقتی نوبت به جوانان هاشمی رسید. فرزندان زینب کبری (سلام الله علی‌ها) نیز خود را آماده قتال کردند.
حضرت زینب (سلام الله علی‌ها) در این موقع که فرزندان دلبند خود را راهی قتال با دشمنان دین و قرآن می‌کرد، حالتی دگرگون داشت. او عقیلة بنی هاشم است. او نائبة الامام است. اصلاً او شریک کربلای حسین (علیه السلام) است. نه بدین جهت که بنابر نقل، فرزندان خود را با دست خود کفن پوش و فدیة راه حسین (علیه السلام) کرده، که از لحظه‌ای که از دامن زهرای مرضیه (سلام الله علی‌ها) پای به عرصه وجود گذاشته، دیده به دیدار حسین (علیه السلام) باز کرده است. برای همین است که اهل دل، آفرینش او را برای کربلا معنا کرده‌اند.
مگر نه آنکه در زمان حضور در کوفه، در مجلس تفسیر قرآن، وقتی آیه شریفة» کهیعص «را برای زنان کوفی تفسیر می‌کرد، امیرالمؤمنین (علیه السلام) به او فرمود: این عبارت» کهیعص «رمزی در مصیبت وارده بر شماست و کربلا را برای آن مخدّره ترسیم کرد.
بسیاری می‌گویند: زینب کبری (سلام الله علی‌ها)، دو فرزند خود را مهیای نبرد کرد و به آن‌ها تعلیم داد که اگر با امتناع آن حضرت مواجه شدید - کما اینکه آن مظلوم حتی غلام سیاه را از قتال بر حذر می‌داشت - دائی خود را به مادرش فاطمه (سلام الله علی‌ها) قسم دهید تا اجازه میدان رفتن بگیرید.
پس از این مراحل ابتدا محمد بن عبدالله بن جعفر به میدان آمد و این رجز را سر داد:
اشکوا إلی اللهِ منََ العدوانِ
قِتل قومٍ فی الوری عمیانِ
قَد ترکوا معالِمَ القُرآنِ
و مُحکمَ التَنزیلِ و التِّبیانِ
وَ اَظهروا الکُفرَ مَعَ الطُّغیانِ
» به خداوند شکایت می‌کنم از دشمنی دشمنان، قوم ستمگری که کورکورانه به جنگ با ما برخاسته‌اند. نشانه‌های قرآنی را که محکم و مبیّن و آشکار کننده کفر و طغیان است راترک کردند «
و پس از نبردی نمایان، به شهادت رسید.
پس از او، برادرش عون بن عبدالله جعفر راهی نبرد شد و خود را اینگونه معرفی کرد:
اِن تُنکرونی فَانا بنُ جعفرٍ
شهیدُ صِدقٍ فی الجنانِ الازهر
یطیرُ فی‌ها بجناحٍ اَخضرٍ
کَفی بِهذا شَرَفاً فی المحشرِ
» اگر مرا نمی‌شناسید من فرزند جعفر هستم که از سر صدق به شهادت رسید و در بهشت نورانی با بال‌های سبز پرواز می‌کند. برای من از حیث شرافت در محشر همین کافی است. «
و او نیز، فدایی راه حضرت حسین (علیه السلام) شد.
بارگاه
شهدای کربلا، در پایین پای حضرت حسین (علیه السلام) مدفونند و به احتمال قوی این دو دلداده نیز در همانجا پروانه شمع محفل حائر حسینی هستند. البته در ۱۲ کیلومتری کربلا بارگاهی کوچک منصوب به عون ابن عبدالله وجود دارد که ملجأ زائرین است. برخی را عقیده بر این است که این مرقد یکی از نوادگان امام مجتبی (علیه السلام) به نام عون می‌باشد.


 نظر دهید »

عاشورا واقعه ای که رقم خود تا فرهنگی ناب متولد شود

15 آبان 1392 توسط سرباز گمنام

سبک زندگی عاشورایی نقشه راه سبک زندگی اسلامی

سبک زندگی عاشورایی


عاشورای حسینی قریب 1400 سال پیش برای زنده نگه داشتن اسلام، برپایی نماز ، امر به معروف و نهی از منکر، جهاد فی سبیل الله و مبارزه بین حق و باطل پیش آمد. عاشورا بعد از انقلاب الهی و وحدانی حضرت محمد (ص) در عربستان، درست زمانی که سبک زندگی مردم از شاخصه های اصلی اسلام به سوی تجمل ، مادی گرایی، قدرت طلبی … پیش می رفت رخ داد تا همیشه تاریخ پیروان دین مبین اسلام برای شناخت حق از باطل ، انتخاب نوع و سبک زندگی، درک مفاهیمی چون ایثار،‌صبر، روایت گری، الگویی بی بدیل و فرا زمانی داشته باشند.

اگر عاشورا را صرفا یک رخداد نپنداریم و به آن بصورت یک فرهنگ متعالی نگاه کنیم، خواهیم دید که از عمق وجود این فرهنگ می توانیم به” سبک زندگی عاشورایی” برسیم؛ سبکی که در آن شاخصه هایی چون شناخت حق از باطل، ارجح کردن مرگ با عزت بر زندگی با خفت، زیر بار حرف ناحق نرفتن، ایثار، بصیرت، حجاب و عفاف، اطاعت از ولایت و ولایتمداری و تسلیم بودن در برابر خواست خدا، جوانمردی و اخلاص دیده می شود. سبک زندگی عاشورایی یعنی یادمان باشد “کل یوم عاشورا “


واقعه عاشورا زمانی رخ داد که سبک زندگی اسلامی رو به فراموشی بود

امام خمینی (ره) فرمودند « محرم و صفر است که اسلام را زنده نگه داشته است» . انقلاب اسلامی به عنوان بزرگ ترین انقلاب قرن بیستم، تنها یک تحول سیاسی و تغییر نظام حکومتی نبود، بلکه تحولی اساسی در ابعاد مختلف سبک زندگی ایرانیان بوده و است . انقلابی که با فرهنگ عاشورایی آغاز شده و همچنان با زنده نگه داشتن نام عاشورا و فرهنگ متعالی آن پابرجا و مقتدر خواهد ماند.

عاشورای حسینی قریب 1400 سال پیش برای زنده نگه داشتن اسلام، برپایی نماز ، امر به معروف و نهی از منکر، جهاد فی سبیل الله و مبارزه بین حق و باطل پیش آمد. عاشورا بعد از انقلاب الهی و وحدانی حضرت محمد (ص) در عربستان، درست زمانی که سبک زندگی مردم از شاخصه های اصلی اسلام به سوی تجمل ، مادی گرایی، قدرت طلبی … پیش می رفت رخ داد تا همیشه تاریخ پیروان دین مبین اسلام برای شناخت حق از باطل ، انتخاب نوع و سبک زندگی، درک مفاهیمی چون ایثار،‌صبر، روایت گری، الگویی بی بدیل و فرا زمانی داشته باشند.

اگر عاشورا را صرفا یک رخداد نپنداریم و به آن بصورت یک فرهنگ متعالی نگاه کنیم، خواهیم دید که از عمق وجود این فرهنگ می توانیم به” سبک زندگی عاشورایی” برسیم؛ سبکی که در آن شاخصه هایی چون شناخت حق از باطل، ارجح کردن مرگ با عزت بر زندگی با خفت، زیر بار حرف ناحق نرفتن، ایثار، بصیرت، حجاب و عفاف، اطاعت از ولایت و ولایتمداری و تسلیم بودن در برابر خواست خدا، جوانمردی و اخلاص دیده می شود.

ملزومات یادآوری سبک زندگی عاشورایی در جامعه دیده می شود!

اکنون هم اگر از دریچه ای دیگر به دنیای امروزی برگردیم و انقلاب اسلامی را در قرن بیستم بزرگ ترین انقلاب وحدانی برگرفته از فرهنگ عاشورایی بدانیم، متوجه این مطلب خواهیم شد که چه بخواهیم و چه نخواهیم سبک زندگی و نوع نگاه مردم با دوران اولیه انقلاب و شاخصه های یک جامعه اسلامی فاصله ها گرفته است و باید بار دیگر عاشورایی عمل کنیم تا بتوانیم، ویژگی های یک کشور انقلابی با مردمی مسلمان را احیا کنیم.

الف) تجمل گرایی

در زندگی روزمره ما تجمل گرایی و مادی نگری در مفاهیمی چون اسراف، چشم و هم چشمی، بی بند و باری ، مبارزه با امر به معروف و نهی از منکر، نادیده گرفتن ارزش های معنوی بر ارزش های ظاهری و متأسفانه در برخی از مواقع دین گریزی دیده می شود.

این موارد که در واقع ابتدا در زیرپوست شهر و اکنون در لایه های بیرونی شهر و روستاها! دیده می شود، حتی در مناسک و مراسم معنوی و مذهبی ما رخ می نماید . یکی از این مراسم که در آن بریز و بپاش های بی حد و اندازه دیده می شود، دهه های عزای حسینی است . گواه این مدعا را می توانیم در دهه اول که شور و انگیزه ها برای برپایی هیئت ها و پذیرایی از هیئتیان بیشتر است دید. از اسراف که بگذریم تغییرات غیر اسلامی در نوع پوشش و آرایش بانوان و تغییرات شگرف و بدعت های عجیب در مراسم و نوحه های حسینی نمود بارزی دارد.

متأسفانه هفته های تقویم را غافل از ویژگی های فرهنگ عاشورایی می گذرانیم و در دهه محرم آگاهانه آن را نادیده می گیریم . ده روز اول ماه محرم اگر در خیابان ها تردد کنید، در هر گذر شاهد دور ریخته شدن انواع غذاها، پخت انواع شله زرد، حلوا، .. هستیم.

ب) مادی گرایی و دنیاطلبی

در معابر و خیابان ها عبور و مرور مردمانی را به نظاره می نشینیم که با بهترین و شیک ترین البسه ها را بر تن دارند و گویی که برای جلوه گری نه برای عزاداری به خیابان ها ریخته و روزهای قبل از ماه محرم را به خرید انواع شال ها و لیاس های عزا پرداخته اند و تمام اینها نماد اسراف و تجمل گرایی است.

غافل از اینکه حسین بن علی (ع) در میدان مبارزه ای که اینک ما سالیان سال است یاد و خاطره آن را پاس می داریم با چه نگاه متعالی رخت جنگ برتن کرد و برای حفظ ماندن از دست درازی نامردمان کهنه ترین البسه ها را بر تن کرد! آری صاحب این عزاداری و خانه های عزا حتی کفن نداشت و ما در مراسمش به مهمانی جلوه ها می رویم !


پ) رنگ باختن حیا و حجاب در جامعه ، حتی در عزای حسین (ع) !

حضور نامتعارف بانوان بد حجاب در مراسم عزای حسینی در خیابان ها دیگر جای اعتراض ندارد که باید چون معضلی آسیب شناسی شود. جایی که بانوی حاضر در کربلا هنگام خروج از خانه در حیطه غیرت برادرانش خیابان ها را طی می کرد ؛ چه محلی از اعراب دارد که اکنون مدعیان زینبمدار کسانیکه در عزای او شریک و بر مصیبتش اشک می ریزند! با بدعتی عجیب در نوع پوشش و آرایش های مخصوص عزا!! قدم در خیابان می گذارند.

یکی نیست از این باوان بپرسد که این زینب (س ) نبود که برای نداشتن حجاب در اسارت؛ سال ها اشک ریخت و مو سپید کرد؟

آیا آقای ما مهدی موعود (عج) بر مصیبت عمه بزرگوارش اشک نمی ریزد؟

این حجاب فاطمی است که برخی از بانوان ما در عزای حسینی دارند !؟ یا عزت و شرافت زینبی است که آنها را اینگونه در خیابان ها در کنار صف عزاداران عاشورا چنان قرار می دهد که خواه و ناخواه عرصه گناه و معصیت را برای مردان فراهم می کنند؟

آیا زینب (س) در عزای برادرش محفل های عزاداری و ذکر مصیبت در خانه ها برپا نکرد!‌؟ بد حجابی ، آرایش ، حضور در خیابان ها در شلوغ ترین روزها و.. بدعتی است که نمی توان گفت به تازگی بلکه باید عنوان کرد چند دهه ای است که در مراسم عزاداری ها دیده می شود.

ج)گم شدن مصادیق حق و گرفتن جانب ناحق!

متأسفانه در این ایام برای رسیدن به آنچه می خواهیم در برپایی بی نظیر هیئت ! چه حق هایی که ناحق نمی کنیم و چه حرف هایی که می زنیم و چه بدعت های که در ایجاد می کنیم در حالیکه امام حسین علیه السلام قیام کرد تا حق ناحق نشود .

گویی فراموش می کنیم که عاشورا، تابلوی بی نظیری محبت بود و بس . در واقع عاشورا تبلور، سبک زندگی محبت محورانه نسبت به اطرافیان و نزدیکان بوده است که نمادهای آن را می توانیم در احترام به بزرگ تر و پیشی نگرفتن اصحاب و اهل بیت از امام(ع) اشاره کرد اما متأسفانه برای بزرگداشت مقامی که مهر و محبت، انسان دوستی سر لوحه رفتار و گذشت اخلاق کریم خاندانش بود ، چه دل ها که می شکنیم و چه حرمت ها که ندیده می گیریم.

چ) کم توجهی به نماز جماعت و اقامه اول وقت نماز

کمی از محرم فاصله بگیریم ، چه سخت است که بگوییم : در جامعه اسلامی گاهی فراموش می کنیم که هدف از خلقت انسان ذکر پروردگار و عبادت او بوده است . تمام کارها را انجام می دهیم و با خیالی راحت به نماز و عبادت می بپردازیم اما فرهنگ عاشورایی به ما یاد می دهد در میدان مبارزه آنجا که برای زنده ماندن می جنگی به همه چیز بگو « اول نماز بعد کار »‌ که خوشبختانه نماز ظهر عاشورا تداعی کننده این فرهنگ است که باید گسترش یابد. اگر « کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا » را قلبی قبول داریم باید این نماز های ظهر عاشورا را به تمام نمازهای یومیه تعمیم داده و هر روز نمازی عاشورایی برپا کنیم.

ح) احترام به بزرگتر و رعایت حال کوچک تر

احترام به اعضای خانواده مخصوصا کوچک تر ها و دختران خانواده ، حفظ شأن و مرتبت بانوان را در هیاهوی عاشورای حسینی می توان به بهترین صورت ممکن دید. این درحالی است که در خانواده های ما هنوز در لحظه های خاص برای کودکان نه تنها محلی از احترام قائل نمی شویم که حتی با برخوردهای نادرست در نهادشان تأثیرات منفی و بینان شکنی را باقی می گذاریم.

خ) سهم بندی برای ایثار، ایثارگران شناسنامه دار

ایثار برایمان مفهومی است که فقط در خصوص برخی از افراد به فعل تبدیل می شود و گاها با نگاهی متفاوت به ایثارگران می نگریم گویی آنها تافته ای جدا بافته هستند و ما فاقد ملزومات لازم برای رسیدن به آن بزرگوارانیم. در حالیکه ایثار و فداکاری در فرهنگ عاشورایی حد و مرزی ندارد و سن و سال مشخصی و آیین و مذهب خاص را در بر نمی گیرد. نوزاد شش ماه به آن اندازه ایثار را معنی می کند که حبیب ابن مظاهر و اولاد امام حسین (ع) تبلوری از ایثار را به نمایش می گذارند که سایر لشکر خوبان و در این میان فقط در یک مورد رقابت دارند آن هم تقدم بر ایثار است که این خود نکته ای ناب به شمار می آید چرا که ایثار یعنی دیگران را بر خود ارجح داشتند و درپارادوکسی زیبا در ایثارگری نقض این قانون مفهوم دیگری دارد !

د) کم طاقتی و گردن کشی برای خدا

صبر بر مصیبت را حضرت زینب به زیباترین صورت ممکن معنا بخشید، صبر یعنی آنچه از سمت خدا می آید آنقدر زیبا باشد و به چشم نواز است که جای هیچ بحثی را باقی نمی گذارد. اما متأسفانه ما با وجود اسوه های حسنه ای چون زینب کبری در بیشتر مواقع برای خدا جای بندگی گردن کشی می کنیم و حتی در عبادت و خواستن حاجت رعایت ادب را نگه نمی داریم.

م) کاروان حسینی، نخسین مدرسان روضه خوان و مرثیه ساز واقعه عاشورا

زینب سلام الله در کنار صبر روایتگری را به احسن ترین صورت ممکن به ما آموخت تا بدانیم در یادآوری و مرور واقعه عاشورا و واقعه های برگرفته از فرهنگ عاشورایی چگونه عمل کنیم و چگونه قهرمانان عرصه دفاع از حق را معرفی کنیم کاری که مداحان و ذاکرین اهل بیت باید بیاموزند.

ن) و فرهنگ نامه عاشورا صفحات پایانی ندارد

و از فرهنگ عاشورا هر چه بگوییم کم است و هر چه بنگاریم باز کلمات قاصرند؛ به هر حال امام حسین (ع) اسوه کامل و الگوهای همه جانبه برای زندگی فردی، اجتماعی و روش های اخلاقی، عبادی-سیاسی امت اسلامی است و در این زمانه که نیاز به بازسازی ایمانی و فرهنگی داریم توجه به ابعاد مختلف وجودی این امام همام ضروری به نظر می رسد اگر به جایی برسیم که چون امام سوم شیعیان زندگی کردنمان برای رضای خدا باشد می توانیم بگوییم که خواست پیر فرزانه انقلاب را در زنده نگه داشتن اسلام با محرم و صفر، برآورده کرده ایم ؛ چرا که سبک زندگی عاشورایی الگو و معیاری برای رسیدن به سبک زندگی اسلامی است .

 نظر دهید »

اربعین چرا فقط حسین (ع)؟

14 دی 1391 توسط سرباز گمنام


اربعین یعنی گذشت چهل روز از مصیبت جانگداز شهادت سرور و سالار شهیدان.. چرا فقط برای امام حسین علیه ‏السلام روز اربعین تعیین شده و برای امامان دیگر و حتی پیامبر اكرم صلی ‏اللَّه‏ علیه ‏و آله، مراسم روز اربعین نداریم؟

برای توضیح جواب این سؤال، به این مطالب توجه كنید:

1) فداكاری‏های امام حسین علیه‏السلام، دین را زنده كرد و نقش او در زنده نگه داشتن دین اسلام، ویژه و حائز اهمیت است. این فداكاری‏ها را باید زنده نگه داشت؛ چون زنده نگه داشتن دین اسلام است. گرامی‏داشت روز عاشورا و اربعین، در حقیقت زنده نگه داشتن دین اسلام و مبارزه با دشمنان دین است.

2) مصیبت حضرت امام حسین علیه‏السلام، برای هیچ امام و پیامبری پیش نیامده است. مصیبت امام حسین علیه‏السلام، از همه مصیبت‏ها بزرگ‏تر و سخت‏تر بود. اگر عامل دیگری هم در كار نبود، همین عامل كافی است كه نشان بدهد چرا برای امام حسین علیه‏السلام بیش از امامان دیگر و حتی بیش از پیامبر اسلام‏صلی‏اللَّه‏علیه‏وآله عزاداری می‏كنیم و مراسم متعددی برپا می‏كنیم.

3) در ماه محرم سال ۶۱ق. امام حسین علیه‏السلام، فرزندان، خویشان و یاران آن حضرت را كشتند و اسیران كربلا را به كوفه و شام بردند و همین اسیران داغدیده، روز اربعین شهادت امام حسین علیه‏السلام و یارانش، به كربلا رسیدند و همه مصائب روز عاشورا در آن روز تجدید شد و آن روز، روز سختی برای خاندان پیامبر بود.

4) دشمنان اسلام با به شهادت رساندن امام حسین علیه‏السلام، قصد نابود كردن دین اسلام را داشتند. دشمنان امام حسین علیه‏السلام تلاش كردند تا حادثه كربلا، به كلی فراموش شود و حتی كسانی را كه برای زیارت امام حسین علیه‏السلام می‏آمدند، شكنجه می‏كردند و می‏كشتند. در زمان متوكل عباسی، همه قبرهای كربلا را شخم زدند؛ مزرعه كردند و مردم را از آمدن برای زیارت قبر امام حسین علیه‏السلام، منع كردند. شیعیان هم برای مقابله با اینها، از هر مناسبتی استفاده می‏كردند كه یكی از این مناسبت‏ها، حادثه روز اربعین است.

5) یكی از نشانه‏های مؤمن، زیارت امام حسین علیه‏السلام در روز اربعین است. از حضرت امام حسن عسكری علیه‏السلام روایت شده است كه علامت‏های مؤمن پنج چیز است؛ پنجاه و یك ركعت نماز فریضه و نافله در شبانه‏روز، زیارت اربعین، انگشتر به دست راست كردن، پیشانی بر خاك نهادن در سجده و بسم الله را بلند گفتن‏۱ و یكی از وظایف شیعیان را اهتمام به زیارت اربعین بر شمرده‏اند.

۱. شیخ عباس قمی، مفاتیح الجنان، ص545

 نظر دهید »

سلام من به محرم .....

22 آبان 1391 توسط سرباز گمنام

 

                                                    

سلام من به محرم به ماه دلبر زینب

به اشک سینه زنانش زنزد مادر زینب

سلام من به محرم به حال خسته زینب

به بی نهایت داغ دل شکسته زینب

سلام من به محرم به آنکه صاحب آن است

به کاروان بهاری که در مسیر خزان است

سلام من به محرم به غصه و غم مهدی

به چشم کاسه خون و به شال ماتم مهدی

سلام من به محرم به پرچم غم زهرا

به گیسوان سپید و به قامت خم زهرا

 

 

 

 1 نظر

شهادت امام محمد باقرع)

06 آبان 1391 توسط سرباز گمنام

در مورخه 91/8/2

روز شهادت پنجمین امام شیعیان مراسم با شکوهی در مدرسه علمیه امام خمینی برادران برگزار گردید که طلاب و فارغ التحصیلان و عموم مردم در آن شرکت کردند.در این مراسم حاج آقا دشتی به خصوصیات بارز امام باقر (ع) اشاره کردند و به عزاداری برای این امام غریب در بقیع پرداختند. همچنین در این روز مراسمی هم در مدرسه علمیه الزهراء در ساعت فرهنگی برگزار گردید که طی این جلسه خانم حقانی معاون فرهنگی مدرسه به صفات بارز امام باقر(ع) و ویژگیهای خصوصی این امام پرداختند و با نقل روایت از این امام همام به بررسی بعضی مسائل اخلاقی در بین طلاب اشاره کردند. روایت مطرح شده توسط ایشان سخن زیبای امام باقر (ع) بود که فرمودند خداوند 3چیز را در میان 3 چیز مخفی کرده:

1-رضایت خود را در طاعت از او مخفی کرده پس هیچ طاعتی را کوچک مشمار شاید رضایت خدا در آن باشد.

2-چشم خود را در معصیت مخفی کرده پس هیچ یک از معصیتها را حقیر مشمار شاید خشم خدا در آن باشد.

3-اولیای خود را در میان خلایق مخفی کرده پس هیچ یک از خلایق خدا را کوچک مشمار شاید یکی از اولیای خدا باشد.

 1 نظر

شهادت امام جواد(ع)

06 آبان 1391 توسط سرباز گمنام

در مورخه 91/7/25

در روز شهادت نهمین امام شیعیان مراسم در حوزه علمیه امام خمینی برادران برگزار شد که تمامی طلاب خواهر مدرسه علمیه الزهرا و فارغ التحصیلان شرکت کردند. در این مراسم حاج آقا نصاری پیرامون آیات ولایت و جایگاه اهل بیت در دنیا و آخرت سخنرانی کردندو به آیاتی از سوره های اعراف و زمر و حیات طیبه اهل بیت اشاره کردندوچند نمونه از معجزات و تشرفات امام جواد در زندگی دنیوی اصحاب و یارانشان را بیان نمودند و در باب خلقت ائمه به این روایت امام صادق (ع) ان الله خلقنا من علیین و خلق ارواحنا من فوق ذلک و خلق ارواح شیعتنا من علیین استناد کردند که نشان دهنده جایگاه و مقام ائمه و شیعیان آنها می باشد.

 نظر دهید »
**************************************************
**************************************************
روزشمار فاطمیه **************************************************
**************************************************
**************************************************

آمار

  • امروز: 19
  • دیروز: 22
  • 7 روز قبل: 76
  • 1 ماه قبل: 771
  • کل بازدیدها: 38768
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس